تـنهايي

احمد زاهدي لنگرودي
idehazdamha@yahoo.com

تـنهايي


احمدزاهدي لنگرودي براي دوست عزيزم ر. ك

چيزي را جا گذاشته‌ام و بر مي‌گردم؛ مي‌بينم آن‌جا نيمكتي خالي‌ست كه جاي خالي كسي را معني مي‌كند كه برگشته بودم ببينمش؛ حالا كه نيست.

مي‌نشينم و نشسته‌ام و نشسته حالا كنارم انگار پارسال، دست در دست، كه جور ديگري نمي‌چسبد اين بدن‌ها به هم يا اين‌جا نمي‌شود، كه نگاها موذي‌اند و مزاحم زياد. پس بي‌خيال مي‌شويم و ديده بر ديده تا فرصتي بعد. حرف‌هايي مي‌آيد و شنيده مي‌شود كه هنوز، هنوز كه برگشته‌ام و نيمكت خالي است نمي‌دانم كه يادم داده، و يادم مانده بنوسم يا نه!

بي تفاوت مثل هميشه، مثل آدمي كه دنبال چيزي مي‌گردد، دنبال كليدهايم مي‌گشتم، دست مي‌كشم, از زيادي لباس‌هايي كه پوشيدم مي‌خندم. زمستان پربرف سرد پارسال است و من دسته كليد را در خانه جا گذاشته‌ام و مانده‌ام پشت در. تا پارك راهي نيست كه تا خواهرم الهام با كليدش بيايد آنجا بنشينم روي نيمكتي كه آن‌روز او نشسته بود و من روي آن مي‌نشستم هميشه.

نمي‌دانم چه شد كه او چيزي گفت يا من را چيزي مي‌شد آن وقت كه صحبت سرباز كرد و زخم كهنه‌ي قلب من سرريز شد دردش و بازگفتنش به او آغاز از آن‌جا و آن‌روز بود. و نمي‌دانم هم كه او چه‌شد كه پذيرفت به شنيدن؛ و در چند هفته‌ي بعد، كليد را در خانه جا مي‌گذاشتم به عمد تا در پارك در برف هر وقت عاشق او باشم و تا امروز او هم هر روز مي‌آمد به دل‌داده‌گي ساعتي با هم مي‌نشستيم تا زمستان تمام شد و برف نيامد ديگر، بهار.

ساعتي مي‌نشينم كه عيد است و انگار مهمان آمده باشد، شايد ناخوانده و يا كاري رفته پِي‌اَش مي‌آيد؛ نمي‌آيد و من بلند مي‌شوم و مي‌روم كه تا هوا روشن است الهام از اداره بر مي‌گردد و چاي مي‌ريزد و حرف مي‌زند و تلفن و زنده‌گي هميشه‌ي قبل از زمستان پارسال مي‌شود. اما انگار چيزي را جا گذاشته باشم، چند قدم كه جلو مي‌روم، از پارك بيرون نزده برمي‌گردم و مي‌بينم آن‌جا نيمكت خالي هميشه‌ي من, جاي خالي كسي را مي‌نمايد كه برگشته بودم ببينمش، حالا كه نيست، مي‌نشينم تنها و سيگاري مي‌گيرانم. قار كلاغي كلافه‌ام مي‌كند.از هرچه متنفرم از كلاغ هم. تنها دست راستم پوست سبز چوبين نيمكت را تا آخر لمس مي‌كند.

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30149< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي